کد مطلب:88671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1697

عفو و گذشت











عفو ضد انتقام است، و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتی است كه آیات و روایات در مدح آن بسیار است خداوند متعال می فرماید: «خذ العفو و امر بالعرف»، ای پیامبر گذشت را اتخاذ كن و به كار نیك و معروف امر نما[1] و نیز فرمود: «و لیعفوا و لیصفحوا» باید عفو و گذشت كنند.[2] راغب در مفردات می گوید: «صفح» بالاتر و بلیغتر از «عفو» است گاهی انسان عفو می كند ولی به مرتبه «صفح» نمی رسد، شاید مرادش این باشد كه انسان از مسئله ای می گذرد و گذشت می كند ولی هنوز كدورتی از طرف در قلب اوست، ولی «صفح» آن است كه این مقدار كدورت نیز نباشد و با خلوص و طیب نفس گذشت كند، قرآن در جای دیگر گوید: «و ان تعفوا اقرب للتقوی»، و اگر عفو كنید به تقوی نزدیكتر است.[3].

رسول الله نیز فرمودند: عفو بر بنده نمی افزاید مگر عزت، پس عفو كنید تا خداوند شما را عزیز گرداند. باز رسول الله فرمودند: حضرت موسی به خداوند عرض كرد پروردگار من! كدام بندگانت عزیزترند بر تو، فرمود: آنكه وقتی قدرت می یابد عفو می كند.

امام باقر (ع) نیز فرمودند «الندامه علی العفو افضل و ایسر من الندامه علی العقوبه، پشیمانی بر عفو و گذشت بهتر و راحت تر از پشیمانی بر عقوبت است[4]. »

در اینجا به نكته ای اشاره می كنیم و آن اینكه در اسلام دو نوع دستور داریم:

1- دستور به مقابله به مثل، چنانكه در قرآن می خوانیم «فمن اعتدی علیكم

[صفحه 441]

فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم»، كسی كه بر شما تجاوز روا داشت، شما نیز بر او تجاوز كنید به مثل آن تجاوزی كه بر شما رفت.[5].

در جای دیگر می فرماید: «و كتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس و العین بالعین و الانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص»، و نوشتیم بر آنها (بنی اسرائیل) در تورات كه نفس با نفس و چشم با چشم و بینی با بینی و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص می شود و جراحتها نیز قصاص دارد.[6].

در جای دیگر می فرماید: «و لكم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب»، ای صاحبان عقل برای شما در قصاص حیات و زندگی است.[7].

2- دستور به عفو كه آیات و روایات زیادی در این باره ذكر كردیم.

سوال این است كه جمع بین این دو دستور چگونه است آیا تضادی وجود ندارد از یك طرف امر به انتقام و قصاص و از سوی دیگر توصیه به عفو و گذشت!

جواب این است كه برای جمع بین این دو دستور سه وجه ممكن است گفته شود: 1- باید توجه داشت كه ما هم قانون داریم و هم یك سلسله مسائل اخلاقی قانون اسلام قصاص و انتقام شرعی را به عنوان حقی برای صاحب حق محترم شمرده است. اگر این قانون نباشد، جنایتكاران جسورتر می شوند، این قانون عامل كنترل كننده ای برای جنایت پیشه گان است، ضامن امنیت نظام است، ولی در كنار آن عفو را نیز به عنوان ارزشی اخلاقی قرار داده است، جایگاه این اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردی كه متخلق به این اخلاق شود جایگاهش بالاتر از كسی است كه قدرت عفو ندارد، خداوند در قرآن می فرماید: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان»، خداوند به عدل و احسان امر می كند، اولی (عدل) قانون و دومی (احسان) اخلاق

[صفحه 442]

است اولی وظیفه و دومی انسانیت است، اگر كسی به من نیكی كرد عدالت به عنوان یك قانون حكم می كند كه به او همانقدر نیكی كنم. ولی اخلاق حكم می كند كه بیشتر از آنچه به من نیكی كرده به او احسان كنم.

هگل اخلاق را عبارت از پیروی و اطاعت از قوانین می داند، ولی می دانیم كه این صحیح نیست، چه بسیارند افرادی كه رفتارشان طبق مقررات و قوانین فردی و اجتماعی است و از مرز قانون قدمی فراتر نمی نهند اما اخلاق خشن و تندخو، بی گذشت و سختگیر، كینه توز و انتقامجو هستند، این تفكیك قانون و اخلاق را «كانت» دیگر فیلسوف غربی مورد اشاره قرار داده و در فلسفه ی اخلاق، چندین رساله و كتاب نوشته و تكالیف را منقسم به دو قسم كرده است، یكی تكلیف قانونی یعنی آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام می شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاه ها و دیوانخانه ها می گردد. دوم تكالیف فضیلتی كه الزامش درونی است و محاكمه اش با نفس انسان است.

در تكالیف قانونی، نظر به عدل و داد است، داد هر عملی است كه بنیادش بر این اصل استوار است: آزادی هر كس با آزادی دیگران سازگار بوده باشد.

بنابراین حكم قانونی این است: چنان كن كه آزادی تو بر طبق یك قاعده كلی با آزادی همه مردم سازگار شود، در تكالیف فضیلتی، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق برای هر كس كمال نفس خود او و خوشی دیگران است.[8].

در مكتب آسمانی اسلام عملی ساختن قوانین دینی معیار دادگری، و انصاف و تخلق به مكارم اخلاق مایه ی كمال معنوی و فضیلت است.

علی (ع) می فرمایند: «العدل انك اذا ظلمت انصفت و الفضل انك اذا قدرت عفوت»، عدل این است كه اگر مورد ستم واقع شدی، با ستم كننده ی خود منصفانه رفتار نمائی و برای كیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نكنی و فضیلت این است كه اگر

[صفحه 443]

قدرت به دست آوردی از مجازاتش چشم پوشی كنی و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهی».

2- انتقام در مقابل كسی است كه قابل هدایت نیست، در مقابل فرد لجوجی است كه اگر قصاص نشود، فردا چند نفر دیگر را نیز به قتل می رساند، در مقابل انسانی است كه نورانیت فطری خود را از دست داده و قلبش به تاریكی گرائیده است، در مقابل فردی است كه ریشه ی انسانیت و وجدان در درون او مرده است و عفو و گذشت برای انسانی است كه واقعا نادم و پشیمان است و اگر هم قصاص نشود، زیر تازیانه وجدان قصاص می شود و بیدار می گردد.

3- عفو اصل است و قصاص استثنائی در این اصل است، شاخه ی اصلی عفو و شاخه ی فرعی انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است مگر اینكه خصوصیتی در مورد یافت شود، مثل همان كه گفتیم فردی كه قابل اصلاح نیست باید حتما قصاص شود، یا اگر تازیانه نخورد حواسش جمع نمی شود.

در زندگی عفو و گذشت داشته باش تا سربلند شوی، چه بسیار جنایتكارانی كه با گذشت به راه آمدند و جامعه ای را ساختند، تو یك دعای كمیل می خوانی و می خواهی خداوند همه گناهان و لغزشهای هفتاد ساله تو را بیامرزد، ولی یك لغزش از برادرت را ده سال است نبخشیده ای چرا؟!

گذشت را سرلوحه زندگی قرار ده و تاریخ عفو را در اسلام ملاحظه كن، كه پیامبر با همین عفو خصوصا در فتح مكه چه كرد، ظاهرا مكه را لشكر ده هزار نفری فتح كرد، ولی باطن آن را و قلب مردم آن را عفو فتح كرد، و زندگانی ائمه را از لحاظ عفو و گذشت ملاحظه كن كه چگونه آن را معلم جامعه قرار دادند و افراد را تربیت كردند. در كتاب شریف مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: گذشت به هنگام قدرت، روش و سیره انبیاء و از اسرار نهان پرهیزگاران است.

[صفحه 444]

حقیقت و تفسیر عفو این است كه از شخص گناهكار چشم پوشی و اغماض كرده و به ظاهر او را ملزم به خطا و گناهش ننمائی و آنچه از اهانت و ضرر و ناراحتی به تو رسیده است از صمیم قلب ببخشی و علاوه بر اینها به او احسان و نیكی نیز بنمائی (تفسیر العفوان لا تلزم صاحبك فیما اجرم ظاهرا و تنسی من الاصل ما اصبت منه باطنا و تزید علی الاختیارات احسانا)

و هرگز كسی به مقام حقیقی عفو نمی رسد، مگر آن كه پروردگار متعال گناه های گذشته و آینده او را عفو فرموده و او را به خلعت كرامت و برگزیدگی خود زینت داده، و از پرتو نور مبارك خود او را بپوشاند. آری عفو و غفران از صفات خداوند عزیز است و آنها را در دلهای بندگان مخصوص و انتخاب شده ی خود قرار می دهد، تا مانند حق تعالی با بندگان و افراد مردم با بخشش و گذشت رفتار كرده و با صفات و اخلاق الهی متخلق گردند و به همین جهت خداوند عزوجل فرمود «و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لكم و الله غفور رحیم»، عفو و گذشت كنید، آیا دوست نمی دارید، خداوند شما را ببخشد خداوند بخشنده و آمرزنده و مهربان است.


هست امیدم كه علی رغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم


پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملك جهان را به جوی نفروشم


در همان كتاب شریف حضرت صادق (ع) می فرماید: كسی كه از بشری مثل خودش گذشت نكند، چگونه امید به عفو خداوند جبار دارد... رسول الله بسیار می فرمود: آیا ناتوان هستید كه مثل «ابی ضمضم» باشید، گفتند یا رسول الله او كه بود، فرمود: مردی از امتهای گذشته بود، هنگامی كه صبح می كرد می گفت: (اللهم انی قد تصدقت بعرضی علی الناس عامه، خدایا من آبرو و عنوان خود را برای

[صفحه 445]

خدمت به مردم و بندگان تو صدقه دادم و وقف كردم.)

آری برادرم صفت عفو نوری است كه از جانب حق به قلب پاك بنده خاضع افاضه می شود و پیوسته با این نور خود را در مقابل عظمت حق كوچك و نسبت به بندگان او مهربان می گردد، وقتی این نور دل را منور كرد، از خلاف و عصیان دیگران چشم پوشی می كند.


به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
كه صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد


چو بر روی زمین باشی توانائی غنیمت دان
كه دوران ناتوانی ها بسی زیر زمین دارد


بلا گردان جان و تن دعای مستمندانست
كه بیند خیر از آن خرمن كه ننگ از خوشه چین دارد[9].


كسی كه به دیگری بد می گوید و با سخن زشت خود او را مورد هتك و تحقیر قرار می دهد، با این عمل به دلش زخم می زند و دل او را مجروح می كند، اگر در ملا عام ناسزا بگوید زخمش عمیق تر است و اگر تنها و بدون حضور كسی توهین كند، جراحتش خفیف تر خواهد بود، زخم ناسزا گوئی در محیط خصوصی برای روح، همانند بریدگی با خراش سطحی انگشت است.

شخصی كه مورد دشنام و اهانت واقع می شود، اگر دارای سلامت فكر باشد در صورتی كه اهانت كننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمی بر دل مجروح وی بگذارد، فورا اعتذارش را می پذیرد، با بزرگواری و كرامت نفس او را می بخشد و زخم دلش خیلی زود التیام می یابد.

از امام زین العابدین رسیده كه فرمود: «ان شتمك رجل عن یمینك ثم تحول الی یسارك فاعتذر الیك فاقبل منه»، اگر كسی از طرف راستت به تو ناسزا گفت و

[صفحه 446]

بلافاصله به سمت چپت آمد و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهی او را قبول كن![10].

در صورتی كه اهانت كننده معذرت نخواهد و بی اعتنا از وی جدا شود، چون شخص اهانت شده دارای سلامت فكر (و روح) است كینه و دشمنی در دل نمی گیرد، فكر انتقامجوئی در سر نمی پرورد این خاطره تلخ را فراموش می كند، و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود می یابد.

اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خلق و خوی ناپسند گرفتار بیماری اندیشه و فكر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به بخود بهبود می یابد و نه با مرهم معذرت خواهی درمان می شود، او كینه ی اهانت كننده را در دل می گیرد و به فكر انتقامجوئی می افتد، اگر بتواند خیلی زود از خود عكس العمل نشان می دهد و اگر نتواند به انتظار فرصت می ماند، تا موقع مناسبی به دست آورد و عمل موهن او را تلافی نماید.

فكر كینه توز و انتقامجو، مانند خون كسی است كه بیماری قند دارد، همانطور كه زیادی قند خون مانع بهبودی زخم بدن می شود و نمی گذارد بریدگی پوست و عضله التیام پیدا كند، همچنین حس كینه و تمایل شدید به انتقام، مانع علاج زخم دل است و نمی گذارد خاطر مجروح درمان گردد، این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافی نكنند، شفای دل نمی یابند، كسانی كه به این بیماری مبتلا هستند، اگر بخواهند می توانند با راهنمائی افراد دانا و اجراء برنامه های اخلاقی، خویشتن را مداوا كنند و از این بدبختی و تیره روزی رهائی یابند و اگر نخواهند، باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتی سپری شود و آتش كینه ی این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ی ناسالم و فكر بیمار (و روح علیل) كه دارند همواره در معرض درنده خوئی و اعمال ضد انسانی هستند و ممكن است در مواقعی برای تشفی خاطر و اقناع تمایل انتقام، به

[صفحه 447]

جنایات وحشت زا و خطرناكی دست بزنند.

در قرن ششم هجری شخصی به نام (ابن سلار) كه از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در كمال قدرت بر مردم حكومت می كرد، او از یك طرف مردی شجاع، فعال، و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمكار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان كرد.

موقعی كه (ابن سلار) یك فرد سپاهی بود، به پرداخت غرامتی محكوم شد، برای شكایت نزد (ابی الكرم) مستوفی دیوان رفت و پیرامون محكومیت خود توضیحاتی داد، (ابی الكرم) به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، (ابن سلار) از گفته ی وی خشمگین گردید، كینه اش را به دل گرفت موقعی كه وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندی را در گوش وی فرو كوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون كرد. در آغاز كوبیدن میخ، هر بار كه (ابی الكرم) فریاد می زد ابن سلار می گفت اكنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیكر بی جانش را با همان میخی كه در سر داشت به دار آویختند.[11].

(ابی الكرم) با گفته ی خود خاطر (ابن سلار) را مجروح نمود و به دل او زخم زد، اگر (ابن سلار) دارای سجایای انسانی و سلامت فكر (و روح) می بود، با گذشت چند هفته و حداكثر چند ماه، زخم دلش بهبود می یافت، و آن خاطره ی تلخ را فراموش می كرد ولی او گرفتار بیماری فكر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهی، به كینه توزی و انتقامجوئی، جراحت خاطرش التیام پیدا نكرد به همین جهت پس از گذشت چند سال كه به وزارت رسید و قدرت انتقام به دست آورد گفته ی او را تلافی نمود و به دل خویش شفا بخشید ولی در انتقامجوئی مرتكب عمل وحشیانه و غیر انسانی شد و مردی را به جرم گفتن یك جمله با وضع فجیع و دردناكی به هلاكت

[صفحه 448]

رساند.[12].

و یعطی من حرمه پرهیزگار به كسی كه او را از بخشش خود محروم كرده، بخشش و اعطاء كند. سخاوت وجود و بخشش در مقابل بخل است، بخل آن است كه شخص بخیل از نظر روانی به جائی رسیده كه نمی تواند نسبت به دیگری احسان و انفاق و تعلیم و راهنمائی داشته باشد و سخاوت نیز مانند بخل مواردی دارد، مانند انفاق مال، تعلیم علم، تربیت ادبی و اخلاقی، اعطاء شخصیت و عنوان و راهنمایی كردن كسی و هر بذل و بخششی كه بدون غرض انجام گیرد، پس آنطور كه بعضی فكر می كنند، سخاوت در مال تنها نیست، اینكه مولی می فرمایند پرهیزگار عطاء و بخشش به كسی می كند كه او را محروم كرده، نه فقط از نظر مال بلكه از نظر تعلیم و تربیت و شخصیت بخشیدن و غیره چنین است، فردی كه قلبش و روحش را ساخته از عمل ناشایست دیگری سر خورده و ناراحت نمی گردد و سعی می كند با عمل صحیح او را آگاه كند، این صفت از كرامتهای نفسانی انسان است، احسان به غیر ذاتا نیكوست و نیكوتر از آن هم احسان به كسی است كه به انسان در وقت نیاز و تنگدستی كمك نكرده باشد.

بعضی انسانها را كه بی مسوولیت و بی احساس و بی درد هستند و درد مردم را می بینند و متاثر نمی شوند و به تنگدستی می افتند، باید این گونه تنبیه كرد، كسی كه روزی توسط فردی محروم شده اگر در مقابل آن بی اعتنائی ها به او خدمت كند، شرمندگی برای او بیشتر از این نیست، هرچه هم پست و رذل باشد، از احسان آنها كه روزی محروم از كمك او بوده اند، متاثر شده، و به خود می آید و اگر روزی بار دیگر متحول و با شخصیت شد به مردم رسیدگی و احسان می كند.

شما نگویید چرا آن روز به درد من نرسید، اگر كار او ناشایسته بود، كار شما كه از انتقام نشات می گیرد بدتر و ناشایسته تر است، احسان و بخشش شما به او، مایه ی

[صفحه 449]

بزرگی شماست، خود را در نزد خدا و كتاب و خلق بزرگ و بزرگوار كرده ای.

از امام صادق (ع) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه رسیده كه سخاوت از اخلاق انبیاء است و ستون ایمان محسوب می شود و مومنی نیست مگر اینكه سخی است و سخی نیست مگر اینكه صاحب مقام یقین به معارف الهی و دارای همتی عالی است، زیرا سخاوت پرتو و شعاع نور یقین است و كسی كه مقصود و مقصد از سخاوت را كه رسیدن به مقام قرب حق است شناخت، آنچه بذل می كند گرچه زیاد باشد بر او آسان است.

رسول گرامی نیز فرمودند: فطری و جبلی دوستدار خداوند نمی شود مگر سخاوت و سخاوت چیزی است كه به هر چیز دوست داشتنی تعلق می گیرد (نه هر چیزی كه انسان علاقه ای به آن ندارد و به تعبیر قرآن كریم: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون»)[13].

و از علامت و نشانه بخشندگی و سخاوت این است كه هرگز در فكر آن نیست كه مال دنیا نصیب چه كسی هست یا می شود و كدام فرد مالك یا حاكم می شود خواه آن ثروتمند و مالك مومن باشد یا كافر، مطیع باشد یا معصیت كار، شریف باشد یا انسان پست، فرد سخاوتمند به دیگری اطعام می كند در حالی كه خود گرسنه است و دیگری را می پوشاند در حالی كه خود برهنه است، به دیگری می بخشد و از قبول بخشش دیگری امتناع می كند، از اعطاء دیگری ممنون می شود و از اعطاء خود منتی برطرف نمی گذارد.

فرد سخاوتمند اگر دنیا را مالك شود و كلید خزائن عالم در اختیار او باشد، خود را بیگانه می بیند (خود را نسبت به آن اموال اجنبی می بیند) و اگر بر فرض در راه خدا در ساعتی همه را انفاق و بخشش كند، ملول و متاثر نمی شود (زیرا علاقه و همبستگی بین خود و این اموال احساس نمی كند)

[صفحه 450]

امام صادق (ع) گویند: رسول الله فرمودند آدم سخاوتمند به خدا و مردم و بهشت نزدیك است و از آتش دور، ولی بر عكس آدم بخیل دور از خدا و مردم و بهشت و به آتش نزدیك است.

سخاوتمند نامیده نمی شود مگر بخشنده ی در راه اطاعت خداوند و برای ذات او گرچه به گرده ی نانی یا مختصر آبی باشد. رسول گرامی فرمودند: سخاوتمند آن است كه از مال خود برای رضایت خداوند بخشش كند، ولی انسان «متسخی» و كسی كه تظاهر به سخاوت می كند (سخاوت نما) او حمال سخط و غضب الهی است و او بخیل ترین مردم نسبت به خود است، چه رسد به غیر خود، زیرا متابعت هوای نفس و مخالفت امر خداوند عزوجل كرد، خداوند متعال نیز فرمود: «ولیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم»، و آنان سنگینیهای بار خود را به دوش می كشند و نیز سنگینیهای دیگران را با سنگینیهای بار خود حمل می كنند[14]، آن كه در راه های باطل انفاق می كند و در راه غیر خدا بخشش می كند، گناهان دیگران را نیز كه گمراه شده و به باطل رفته اند همراه با گناهان خود به دوش می گیرد.

بذل و بخشش دو قسم است: یكی در راه خدا و برای كسب رضایت خدا و دوم از روی غرضهای مادی و مقاصد دنیوی از كسب عنوان و اعتبار و ترویج باطل و اعانت به ظلم و فساد.

آنچه مورد مدح و ستایش است، قسم اول است، انسان در قسم دوم گذشته از این كه به او سخاوتمند گفته می شود، عنوان بخل نیز درباره ی او صادق است، زیرا این شخص با این بذل، خود را از قرب خدا و از بهشت بركنار كرده و به سوی آتش و غضب الهی كشانده است، او در رسیدن به این همه سعادت نسبت به خود بخل ورزیده است، و بدترین و بالاترین بخل آن است كه خلاف صلاح و خیر و سعادت خود قدم بردارد.

[صفحه 451]

ترك لذتها و شهوتها سخاست
هر كه در شهوت فرو شد برنخاست


مرد محسن لیك احسانش نمرد
تا نپنداری به مرگ، او جان سپرد


مال در ایثار اگر گردد تلف
در درون صد زندگی آید خلف


در روایتی آمده كه بخشنده كسی است كه واجبات الهی را اداء كند و بخیل كسی است كه نسبت به آنها بخل كند و انجام ندهد.[15].

از سرور آزادگان و سخاوتمندان كه نه از مال بلكه از جان و عرض و آبرو و شرفش در راه خدا گذشت، چنین رسیده است:


اذا جادت الدنیا علیك فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت


فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت


یعنی: زمانی كه دنیا بر تو كرامت و بخششی كرد، آن را بر همه مردم ببخش قبل از اینكه از دست برود.

نه جود از بین برنده ی دنیاست اگر روی آورد، و نه بخل نگهدارنده آن است اگر پشت كند[16].

در روایتی از رسول گرامی چنین آمده: «ان السخاء شجره من اشجار الجنه لها اغصان متدلیه فی الدنیا فمن كان سخیا تعلق بغصن من اغصانها فساقه ذلك الغصن الی الجنه، سخاوت درختی از درختان بهشت است، برای آن شاخه هائی است كه در دنیا آویزان است، كسی كه سخی شد به شاخه ای از شاخه های آن چنگ انداخته و آن شاخه او را بسوی بهشت می كشاند.»[17].

سخاوت پیشه كن كه شجاعترین مردم سخاوتمندترین آنهاست (اشجع

[صفحه 452]

الناس اسخاهم)[18] زیرا مبارزه با نفس و پیروزی بر آن را لازم دارد و این از پیروزیهای جهاد اكبر است.

سخاوت میوه ی عقل و قناعت دلیل ذكاوت و فضیلت است (السخاء ثمره العقل و القناعه برهان النبل)[19] پس قانع باش و به مردم رسیدگی كن كه این رسیدگی و سخاوت موجب نزدیكی و صمیمیت است (السخاء قربه)[20] و در مقابل عدم توجه و بخل ورزیدن و تلافی این كه روزی او محرومم كرد، مایه ی غربت و دوری است، سخاوت محبت را در دل دیگران می نشاند، (السخاء یزرع المحبه)[21] سخاوت مایه ی صفا و صمیمیت است (السخاء یثمر الصفاء)[22].

در روایت است كه عده ای از كفار را نزد رسول الله آوردند و به خاطر جنایتی كه آنها مرتكب شده بودند حضرت به امیرالمومنین امر فرمودند گردن آنها را بزن، سپس یكی از آنها را دستور دادند از بقیه جدایش كن و گردن او را مزن آن مرد گفت چرا مرا از یارانم جدا كردید در حالی كه جنایت ما یكی بود و همه مشترك بودیم فرمود: خداوند تبارك و تعالی به من وحی رساند كه تو بخشنده ی طائفه خود بودی و لذا تو را نمی كشم، مرد گفت: اشهد ان لا اله الا الله و انك محمد رسول الله... (و ایمان آورد)[23].

در روایتی آمده كه رسول گرامی فرمودند: خداوند از بخیل از این كه زنده است ناراحت است و از بخشنده در وقت مرگش.[24].

[صفحه 453]

مولی علی (ع) در روایتی می فرمایند: «افضل السخاء ان تكون بما لك متبرعا و عن مال غیرك متورعا، بهترین سخاوت این است كه مال خود را ببخشی و از مال دیگری پرهیز كنی»[25].

یصل من قطعه (پرهیزگار با كسی كه او قطع ارتباط كرده، ارتباط برقرار می كند).

او می داند كه قطع ارتباط با مردم خصوصا با خویشاوندان و ارحام مبغوض خداوند است، او می داند كه قاطع رحم به بهشت نمی رود، رسول گرامی فرمودند: «ثلاثه لا یدخلون الجنه: مدمن خمر و مومن سحر و قاطع رحم، سه كس به بهشت نمی رود: دائم الخمر و مومن به سحر و جادو و قطع كننده رحم با خویشاوند».[26].

او می داند كه قطع ارتباط موجب كوتاهی عمر است و صله رحم موجب زیادتی در عمر، در روایت از رسول گرامی آمده مرد صله رحم می كند در حالی كه سه سال از عمرش باقی مانده و خداوند سی سال می كند و نیز قطع رحم می كند و سی سال از عمرش مانده و خداوند به سه سال مبدل می كند، سپس این آیه را تلاوت فرمودند «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب»، خداوند محو می كند آنچه را می خواهد و ثبات می كند و نزد او ام الكتاب است»[27].

میسری گوید امام صادق (ع) به من فرمودند: «چندین مرتبه اجل تو رسیده است و هر مرتبه خداوند بواسطه ی صله ی رحم تو و نیكی به نزدیكانت آن را به تاخیر انداخته است.»[28].

[صفحه 454]

بعضی فكر می كنند رحم و خویش كه قطع ارتباط با آن این قدر نكوهیده شده پدر و مادر و برادر و خواهر است خیر این چنین نیست مرحوم نراقی در جامع السعادات می گوید: «مراد از رحمی كه قطع ارتباط با آن حرام و ارتباط با آن واجب است و اگر چیزی به او بخشیدی نمی توانی در آن رجوع كنی و پس گیری، تمام افرادی هستند كه از طریق نسبی با تو آشنا هستند. گرچه نسبت آنها دور باشد و ازدواج با آنها جائز باشد (نه فقط برادر و خواهر كه ازدواج با آنها حرام است) و مراد به قطع ارتباط این است كه با قول و فعل او را اذیت كنی، یا سختی و مشكلی در زندگی دارند و تو از كمك به آنها امتناع كنی، یا بتوانی دفع ظلمی از آنها كنی ولی نكنی... و آنچه مقابل اینهاست از كمك و یاری با زبان و دست و پا و وجهه اگر انجام دهی صله و ارتباط است (كه ممدوح است)»[29].

پس طبق نظر این عالم بزرگوار تمام خویشاوندان نسبی اعم از برادر و خواهر و پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ و هرچه بالاتر روی مثل جد و جده و برادرزاده و خواهرزاده و عمه و خاله و دائی و عمو و فرزندان و نوه ها و نتیجه های اینها همه رحم محسوب می شوند، بله خویشاوندان سببی كه از طریق ازدواجها بوجود می آیند، مثل عروس و داماد و پدر و مادر آنها و خویشاوندان آنها اگر خویشاوندی نسبی نداشته باشند رحم محسوب نمی شوند ولی باز ارتباط با آنها از ویژگیها و خصائص اهل ایمان و تقوی است و بسیار ضروری است.

او روایات ائمه را شنیده است كه فرمودند: حق خویشاوندی و رحم را هیچ چیزی از بین نمی برد ابی بصیر می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم، مردی از خویشاوندان و نزدیكانش كه عارف به حق و اسلام حقیقی نیستند آیا می تواند كناره بگیرد، حضرت فرمودند: «لا ینبغی له ان یصرمه، هرگز جائز نیست قطع رابطه كند».[30].

[صفحه 455]

جهم بن حمید گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم خویشاوندانی دارم، كه همفكر من نیستند یعنی مسلمان نمی باشند آیا حقی بر من دارند؟ فرمودند: بله حق رحم و خویشاوندی را چیزی قطع نمی كند و اگر مثل تو مسلمان بودند، دو حق داشتند: حق الرحم و حق الاسلام (حق خویشاوندی و حق اسلام)[31].

مردی به خدمت نبی اكرم آمد و گفت: یا رسول الله، من دارای اهلی و خویشاوندانی هستم و آنها مرا اذیت می كنند، و قصد كرده ام آنها را ترك گویم، حضرت فرمودند: «اذن یرفضكم الله جمیعا، در این موقع خداوند همه شما را ترك می كند و دست رحمتش را از سر همه شما برمی دارد.» سوال كرد پس چه كنم؟ فرمودند: «تعطی من حرمك و تصل من قطعك و تعفو عمن ظلمك فاذا فعلت ذلك كان الله عز و جل لك علیهم ظهیرا، به كسی كه تو را محروم كرد احسان كن و كسی كه ارتباطش را با تو قطع كرد تو با او ارتباط برقرار نما و از خطای كسی كه به تو ظلم كرد درگذر، اگر چنین كردی، خداوند عزوجل یاور تو بر ضد آنها می شود».[32].

رسول گرامی در روایتی دیگر كه امام صادق (ع) نقل می كنند فرمودند «لا تقطع رحمك و ان قطعتك، قطع ارتباط با ارحام خود مكن گرچه آنها با تو قطع ارتباط كردند!»[33].

ابی ذر گفت پیامبر سفارش به من كردند: «ان اصل رحمی و ان ادبرت، ارتباط با ارحام خود داشته باشم، گرچه آنها به من پشت كردند»[34].

خداوند نیز در قرآن كسانی را كه قطع رحم كرده اند و می كنند لعنت فرستاده و جایگاهشان را دوزخ معرفی كرده است: «و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئك لهم اللعنه و لهم سوء

[صفحه 456]

الدار»، و آنها كه عهد الهی را پس از محكم كردن می شكنند و پیوندهائی را كه خداوند دستور برقراری آن را داده، قطع می كنند و در روی زمین فساد می نمایند، لعنت برای آنهاست و برای آنها بد خانه و سرائی است.[35] در سوره ی بقره شبیه این آیه را دارد و در آخر می گوید آنها از زیانكارانند (اولئك هم الخاسرون)[36].

در مورد صاحبان خرد خداوند می فرماید: «یصلون ما امر الله به ان یوصل»، پیوندهائی را كه خدا به آنها امر كرده برقرار می دارند[37]، در ذیل این آیه از امام صادق (ع) سوال شد فرمودند قرابتك، منظور خویشاوندان تو است.[38].

در سوره ی محمد (ص) نیز خداوند می فرماید: (فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامكم- اولئك الذین لعنهم الله فاصمهم و اعمی ابصارهم)، اگر به دستورات الهی پشت كردید، آیا جز این انتظار می رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمائید- آنها كسانی هستند كه خداوند لعنت كرده، گوشهایشان را كر و چشمهایشان را كور كرده است.[39].

در روایتی از امام سجاد (ع) می خوانیم كه به فرزندشان امام باقر (ع) فرمودند: ایاك و مصاحبه القاطع لرحمه فانی وجدته ملعونا فی كتاب الله عز و جل فی ثلاث مواضع: قال الله عز و جل فهل عسیتم...، از مصاحبت با قطع كننده ی رحمش بپرهیز، زیرا او را در قرآن خداوند عزوجل در سه موضع ملعون و دور از رحمت الهی یافتم...[40] یكی همین آیه فوق را فرمودند و دو آیه دیگر را یكی آیه 25 سوره ی رعد كه

[صفحه 457]

صریحا لعنت شده و یكی آیه 27 سوره ی بقره كه كنایتا شده ذكر فرمودند. (و هر دو را ما قبلا ذكر كردیم).

بعضی از این روایات گرچه در مورد ارحام و بستگان نزدیك بود، ولی بعضی دیگر از روایات و آیات عنوانی اعم داشتند و از انسانها خواسته بود كه پیوندها را نگسلید، گرچه طرف مقابل چنین كند.

بعضی را می بینیم همسایه دیوار به دیوار هستند ولی سال به سال رفت و آمد نمی كنند بلكه اگر یكدیگر را نیز ببینند به هم حتی سلامی نمی كنند، در حالی كه پیامبر فرمودند «حرمه الجار علی الجار كحرمه امه، حرمت و احترام همسایه بر همسایه مانند احترام مادر است»[41] همانگونه كه باید به او احترام گذاری و نیز بین مهاجرین و انصار نوشتند: «الجار كالنفس، همسایه مثل نفس خود انسان است».[42].

و در روایتی پیامبر اكرم همسایه ها را سه قسمت كردند: یكی آنها كه سه حق دارند: حق همسایگی و حق اسلام و حق خویشاوندی، دوم آنها كه دو حق دارند: حق اسلام و حق همسایگی، و سوم آنكه یك حق دارد، و آن كافر است كه فقط حق همسایگی دارد،[43] پیامبر حتی برای كافر نیز حق همسایگی قائل شده كه باید مراعات شود گرچه او از شما ببرد، مگر پیامبر به سراغ آن یهودی كه خاكستر بر سر حضرت می ریخت، نرفتند و چه بسا آنها با این مراودات و رفت و آمدها و اینگونه اخلاق مسلمان شوند.

و بالاتر از همسایه چه بسا دو برادر و دو خویش كه رحم محسوب می شوند، سال به سال به سراغ هم نمی روند از بعضی سوال می كنی چرا با برادر یا خواهر و حتی پدر و مادرت رفت و آمد نمی كنی؟ می گوید آنها با من قهر هستند من هم قهر

[صفحه 458]

كرده ام.

اصلا كلمه قهر با وجود انسان و دستگاه آفرینش كلمه ی نامانوسی است، روح انسانی با دوستی و صمیمیت آشنائی دارد، با میل به دیگران و پیوند با آنها و زندگی غیر فردی هماهنگ است، انسان میل به زندگی اجتماعی دارد و می خواهد با هر موجودی انس بگیرد، قهر كردن خلاف این طبیعت و سرشت انسانی است. كلمه ی نامانوسی در كتاب تكوین و خلقت انسان است، رابطه با برادران و خواهران دینی نوعی رابطه با خالق آنهاست، چنانكه كمك به آنها و توجه و محبت به آنها، محبت ورزیدن به خداوند آنهاست آیا دوست نمی دارید، دوست خداوند باشید، قهر كردن و دوری و قطع رابطه با مردم، قهر خداوندی و دوری از رحمت او را به همراه دارد، دوری از مخلوق دوری از اسم خداست زیرا هر مخلوقی كلمه و اسمی و نشانه ای از اوست و جلوه ای از جلوات اوست.

چه بسیار كارها كه با ارتباط و همبستگی با افراد اصلاح می شود و چه بسیار مشكلات كه با مساعی آنها حل می شود و چه بسیار مشكلات كه با دوری از افراد و گسستن از آنها به وجود می آید، یا مضاعف می شود.

چرا باید حكومت صفا و صمیمیت از بین دو برادر دینی رخت بربندد، و قیچی قهر و غضب، علقه و ارتباط آن دو را قطع كند، چه بدی از صفا دیدیم كه به بی صفائی روی آوردیم، اگر كسی نیز به بی صفائی روی آورد تو سعی كن یكطرفه صفا دهی تا نظر طرف مقابل را برگردانی، اگر كسی قطع ارتباط با تو كرد سعی كن قطع نكنی، تو پیشقدم شو برای وصل و آشتی و فكر نكن سبك و كم قدر می شوی، این تجربه در جامعه به اثبات رسیده كه هر كه در این امور پیشقدم شود، محبوب تر است، هم نزد خداوند به مقتضای روایات و هم نزد مردم به حكم تجربه، مردم با چشمی دیگر به او می نگرند و برای او احترامی دیگر قائلند.

گاهی می گوئی برو رابطه برقرار كن و مگذار دوستی چند ساله و خویشی تو از

[صفحه 459]

بین برود، می گوید «دوری و دوستی» این حرف همه جا صحیح نیست بلكه «نزدیكی و دوستی» در بعضی مواقع شعاری زیباتر و نزدیكتر به شعور است.

مرحوم الهی قمشه ای در مورد سه فرازی كه ذكر شد (یعفو عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه) چنین می سراید.


ببخشد هر كه را بر وی ستم كرد
كه آن بیچاره حال خود دژم[44] كرد


ندارد از كسی كین در دل پاك
نماید شاد هر كس ساخت غمناك


بپیوندد اگر از وی گسستند
نگه دارد اگر عهدش شكستند


چو گل خندد به روی هر خس و خار
ندارد خار جور آن طرفه[45] گلزار

[صفحه 461]


صفحه 441، 442، 443، 444، 445، 446، 447، 448، 449، 450، 451، 452، 453، 454، 455، 456، 457، 458، 459، 461.








    1. سوره ی اعراف، آیه ی 199.
    2. سوره ی نور، آیه ی 22.
    3. سوره ی بقره، آیه ی 237.
    4. روایاتی كه در بحث انتقام و عفو ذكر شد از جامع السعادات، جلد 1، صفحه ی 300 تا 304، استخراج شد.
    5. سوره ی بقره آیه 194.
    6. سوره ی مائده آیه 45.
    7. سوره ی بقره، آیه ی 179.
    8. سیر حكمت در اروپا، جلد 2، صفحه 169، به نقل از كتاب اخلاق فلسفی، جلد 1، صفحه 29.
    9. شرح مصباح الشریعه از مصطفوی باب شصت صفحه ی 250 تا 253.
    10. مشكوه الانوار، صفحه ی 229، به نقل از اخلاق فلسفی، جلد 1، صفحه ی 182.
    11. لغت نامه ی دهخدا، آ- ابوسعد، صفحه ی 320.
    12. گفتار فلسفی، جلد 1، صفحه ی 184 -185.
    13. سوره ی آل عمران، آیه ی 92.
    14. سوره ی عنكبوت، آیه ی 13.
    15. بحار، جلد 71، صفحه 351، میزان الحكمه، جلد 2، صفحه 186.
    16. بحار، جلد 44 صفحه 191، میزان الحكمه جلد 2 صفحه 188.
    17. بحار جلد 8 صفحه 171- جلد 71 صفحه 352- كنز العمال خبر 15926.
    18. غررالحكم.
    19. غررالحكم.
    20. بحار، جلد 72، صفحه 192.
    21. غررالحكم.
    22. غررالحكم.
    23. بحار، جلد 71، صفحه 354.
    24. بحار، جلد 77، صفحه ی 173.
    25. بحار، جلد 75، صفحه 108، این روایات را با روایت دیگری در میزان الحكمه جلد 4 باب سخاء، صفحه ی 417 می توانید بیابید.
    26. بحار، جلد 74، صفحه ی 90 (در بعضی روایات «مدمن سحر» دارد كه بمعنی ساحر است).
    27. بحار، جلد 74، صفحه ی 93، صفحه ی 99، صفحه ی 103- كنز العمال خبر 6920 در روایتی دارد كه 3 سال 33 و 33 سال 3 می شود (جامع السعادات جلد 2 صفحه 256).
    28. بحار، جلد 74، صفحه ی 99.
    29. جامع السعادات، جلد 2، صفحه 256.
    30. بحار، جلد 75، صفحه ی 185.
    31. بحار، جلد 74، صفحه ی 131.
    32. بحار، جلد 74، صفحه ی 100.
    33. بحار جلد 74، صفحه ی 137- صفحه 104.
    34. بحار جلد، 74، صفحه 91.
    35. سوره ی رعد، آیه 25.
    36. سوره ی بقره، آیه ی 27.
    37. سوره ی رعد آیه 21.
    38. نورالثقلین، جلد 2، صفحه ی 494، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 185، ذیل همین آیه.
    39. سوره ی محمد آیه ی 22 و 23.
    40. اصول كافی، جلد 2، باب من تكره مجالسته حدیث 7، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه ی 466، ذیل آیه فوق از سوره محمد.
    41. جامع السعادات، جلد 2، صفحات 263 و 262.
    42. جامع السعادات، جلد 2، صفحات 263 و 262.
    43. جامع السعادات، جلد 2، صفحات 263 و 262.
    44. غمگین و اندوهگین.
    45. شگفت آور.